محل لوگو

ماترياليسم 31 ص


ماترياليسم

موضوع بحث ، علل گرايش بهماديگری ( ماترياليسم ) است . اول بايدماديگری ( ماترياليسم ) را كه موضوع بحثامروز ماست ، از نظر اصطلاح‏متداول فعلی تعريف كنيم و حدود آن را بيان نماييم، سپس وارد بحث شويم‏ . واژه ماترياليسم استعمالات مختلفی دارد كه همه آنها - اكنون كه درباره‏علل گرايش به ماترياليسم بحث می‏كنيم - نمی تواند موضوع بحثما باشد . مثلا گاهی ماترياليسم می‏گويند و مراد مكتب اصالت ماده است ، اما بهاين‏معنی كه ماده يك امر اصيل و يك امر واقعی در جهان هستی است ، نه يك‏امر فرضی و ذهنی و نمايشی و ساخته ذهن ، در مقابل ايده‏آليسم كه منكرواقعيتماده است و آن را مخلوق ذهن بشر می‏داند . اگر ماترياليسم را به اين معنی‏بگيريم بايد همه الهيون را - چه مسلمان و چه غير مسلمان - ماترياليست‏بخوانيم ، زيرا اينها همه ماده را كه واقعيتی است در بستر زمان و مكان ،وحقيقتی است متغير و متحول و متكامل و محسوس و ملموس ، امری عينی وماورای ذهنیو ذی اثر می‏دانند . مادی بودن و ماترياليست بودن به اين‏معنی با مسأله خدا وتوحيد منافاتی ندارد ، بلكه عالم ماده و طبيعت به‏
عنوان يك واحد " كار " و يكواحد " مصنوع " ، بهترين وسيله برای‏
شناسايی خداوند است . اراده حكيمانهخداوند در جريان همين تحولات مادی‏
كشف می‏شود . قرآن كريم پديده‏های مادی رابه عنوان آيات الهی ياد می كند . و گاهی اين كلمه استعمال می‏شود و مراد ازآن انكار موجود ماورای ماده‏
است ، يعنی مكتب انحصار ، مكتبی كه هستی و نظاموجود را در انحصار ماده‏می‏داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغير و تبدل استو در بستر زمان ومكان واقع است محدود و محصور می‏كند و آنچه را كه از چهارديواری تغير وتبدل و احساس و لمس بشر بيرون است ، منكر است و معدوم و نيست‏می‏پندارد .اكنون بحث ما پيرامون علل گرايش به اين مكتب يعنی مكتب انحصاراست‏كه چطور شد گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مكتب نفی گراييدند ودر صدد انكار خدا برآمده ، بيرون از جهان ماده را نيست پنداشتند .

 

آيا انسان بالفطره الهی است يا مادی ؟

طرحاين بحث به اين كيفيت كه علل گرايشهای مادیچيست ، طبعا نمودار اين است كه ما مدعی هستيم انسان بالطبع نمی بايست‏گرايشمادی پيدا كند ، ماديگری يك جريان مخالف طبيعت و فطرت انسان‏است و چون برخلافاصل است ، بايد به جستجوی علت آن پرداخت و از سببی‏كه آن را برخلاف اصل وقاعده به وجود آورده كاوش نمود . و به عبارت‏ساده‏تر ، اعتقاد به خدا حكمسلامت را دارد و گرايش مادی حكم بيماری را . هيچ گاه از سر سلامت نبايد پرسيد ،زيرا سلامت بر طبق مسير و جريان طبيعی‏نظام خلقت است ، اما اگر ديديم فردی ياجمعيتی بيمارند ، آنجا بايدپرسيد : چرا اين افراد بيمار شدند ؟ چه موجباتی سبببيماری آنها شده است ؟ .
اين نظر ما درست بر خلاف آن است كه در كتب " تاريخاديان " معمولااظهار نظر می‏كنند . نويسندگان آن كتب غالبا به دنبال اينمی‏گردند كه چرابشر گرايش دينی پيدا كرد ؟ از نظر ما گرايش دينی نيازی به پرسشندارد . آن ، كشش فطرت است ، بلكه بايد كاوش كرد كه چرا بشر گرايش به بی‏دينی پيدا كرد ؟ فعلا نمی‏خواهيم اين بحث را دنبال كنيم كه آيا دينی بودن‏يك امر طبيعی است و بی دينی امری غير طبيعی و يا برعكس است ؟ زيرا ازنظرموضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمی‏بينيم . .
البته اين مطلب را بايد توجه داشت كهمقصود اين نيست كه چون گرايش‏توحيدی يك گرايش فطری و طبيعی است ، آنگاه كه درسطح تعقلات علمی وفلسفی طرح می‏شود هيچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خير ،مقصود اين‏نيست . اين مسأله مانند هر مسأله ديگر هر چند مورد تأييد يك غريزهفطری‏باشد ، آنگاه كه در سطح تعقل طرح می‏شود ، طبعا سؤالات و اشكالات و شكوك‏و شبهاتی برایمبتدی به وجود می‏آورد و راه حلهای لذت بخشی هم در همان سطح دارد . عليهذا مانمی خواهيم شكوك و شبهاتی كه واقعا برای افرادی پيش می‏آيدناديده بگيريم و ياآنها را ناشی از خبث طينت و سوء سريره آنها بدانيم .خير ، چنين نيست . پيدايششكوك و شبهات در اين زمينه آنگاه كه بشرمی‏خواهد همه مسائل مربوط به اين موضوعرا حل كند ، يك امر طبيعی و عادی‏است و همين شكوك است كه محرك بشر به سویتحقيق بيشتر است . و لهذاما اين نوع شكوك را كه منجر به تحقيق بيشتر می‏شود ،مقدس می‏شماريم ،زيرا مقدمه وصول به يقين و ايمان و اطمينان است . شك آنگاه بداست كه‏به صورت وسواس درآيد و آدمی را به خود سرگرم كند ، آنچنانكه می‏بينيم‏بعضی افراد از اينكه می‏تواننددر مسائل ترديد كنند لذت می‏برند و آخرين‏منزل سير فكری خود را ترديد و دو دلی می‏دانند . اين حالت ، حالت بسيارخطرناكی است ، برخلاف حالت اول كه مقدمه كمال است . لهذا مكرر گفته‏ايم‏که شك ، گذرگاه خوب و لازمی است اما توقفگاه و سر منزل بدی . بحث ما اكنوندرباره افراد يا گروههايی است كه شك را توقفگاه وآخرين منزل خويش ساختند . بهعقيده ما ماترياليسم هر چند خود را يك‏مكتب جزمی معرفی می‏كند ، ولی جزء مكاتبشك است . منطق قرآن نيزدرباره اينها همين است . قرآن می‏گويد : " حداكثر ايناست كه دچار برخی‏شكوك و ظنون هستند ، ولی در عمل ، آن را به صورت جزم و علم ويقين درمی‏آورند " .

 

سابقه تاريخی

اين طرز تفكر چيز تازه وجديدی نيست . نبايد پنداشت كه پيدايش اين‏طرز تفكر از نتايج تحولات علمی وصنعتی جديد است و در يكی دو قرن اخيربرای اولين بار به وجود آمده است ، مانندبسياری از نظريات علمی كه دردورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست يافت . نه ، مسلما گرايش‏
مادی بشر پديده مخصوص قرنهای اخير نيست ، بلكه از جمله افكاربسيارقديمی است . در تاريخ فلسفه می‏خوانيم كه بسياری از فلاسفه يونان باستان،قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او ، مادی بوده و ماورای ماده را انكارمی‏كردند . در ميان مردم جاهليت مقارن زمان بعثت نيز گروهی چنين فكریداشتند وقرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده ، سخنشان را نقل و انتقاد می‏كند :

«و قالوا ما هی الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر .

و گفتند : زندگی نيست جز همين زندگی دنيای ما . می‏ميريم و زنده می‏شويم‏و نمی ميراند ما را جز دست روزگار . اين جمله كه قرآن از مردمی نقل می‏كند، هم انكار خدا را در بر دارد وهم انكار معاد را .

ماترياليسم در دوره اسلامی

كلمه " دهر " يعنی روزگار . به مناسبت همين آيه و همين كلمه كه دراين آيه آمده است ، دردوره اسلامی افرادی را كه منكر خدا بودند ، " دهری " می‏گفتند . در دوره اسلامیبه افرادی برخورد می‏كنيم كه دهری و مادی‏بوده‏اند ، خصوصا در دوران عباسيانكه فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی واردجهان اسلام شد . به واسطه آزادی فكری كهدر آن دوره برای افكار علمی وفلسفی و دينی ( البته تا حدودی كه با سياستعباسيين تضاد نداشت ) وجودداشت ، رسما عده‏ای به عنوان مادی مسلك و منكر خداشناخته می‏شدند . اين‏عده با مسلمانان و ساير پيروان اديان و معتقدين به خدامباحثه و مجادله‏می‏كردند و دلايل خود را بازگو می‏نمودند و به دلايل اهلتوحيد ايرادمی‏گرفتند و بالاخره می‏گفتند و می‏شنيدند و آزادانه عقايد خود راابرازمی‏داشتند . تاريخچه اينها در متن كتب اسلامی ثبت شده است . افرادیدر زمان امام صادق ( عليه السلام ) در مسجد پيغمبر (ص) جلسه‏می‏كردند و ازاين نوع سخنان می‏گفتند . كتاب توحيد مفضل زاييده يكی از
اين جريانهاست . يكی از اصحاب امام صادق ( ع ) به نام مفضل بن عمر می‏گويد : در مسجدپيغمبرنماز خواندم و سپس در انديشه فرو رفتم و درباره پيغمبر ( صلی‏الله عليه و آله ) و عظمت آن حضرت فكر می‏كردم . در همان حال عبدالكريم‏بن ابی العوجاء كه بهاصطلاح آن وقت زنديق بوده است آمد و به فاصله‏دورتری نشست . سپس يكی ديگر ازهم مسلكان وی آمد . دو نفری شروع كردندبه كفرگفتن ، يعنی خدا را انكار كردند و پيغمبر را فقط به عنوان يك مفكر ونابغه بزرگنه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان‏كسی كه از مبدئی غيبیوحی تلقی می‏كرده است ياد كردند . می‏گفتند اونابغه‏ای بود كه افكارش را بهصورت وحی عرضه داشت تا بتواند در مردم‏نفوذ كند ، و الا نه خدايی هست و نهوحيی و نه قيامتی . مفضل از شنيدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزاگفت . سپس‏به محضر امام صادق ( عليه السلام ) آمد و جريان را به عرض رسانيد حضرت‏او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهز می‏كنم به سخنانی كه بتوانی باآنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گويی . سپس امام صادق ( عليه السلام‏ ( در چند جلسه طولانی تعليماتی به مفضل داد ، مفضل نوشت و به اين ترتيب‏كتابتوحيد مفضل به وجود آمد .

ماترياليسم در قرون جديد

چنانكه می‏دانيمدر قرنهای هجدهم و نوزدهم ، ماترياليسم به صورت يك‏مكتب درآمد ، و حال آنكه درگذشته اينچنين نبوده است و آنچه به بعضی‏مكاتب يونان قديم نسبت می‏دهند ، اساسدرستی ندارد. معمولا تاريخ فلسفه‏نويسها خودشان فلسفه نمی دانند و چون بعضیكلمات از برخی فلاسفه در موردقدم زمانی ماده و يا چيزی از اين قبيل می‏بينند ،خيال می‏كنند لازمه اين‏فكر ، انكار خدا و ماورای طبيعت است . از نظر ما ثابتنيست كه قبل ازقرون جديد مكتبی مادی وجود داشته است ، بلكه قبلا فقط گرايشهایفردی به‏سوی ماديگری در يونان و غير يونان


مبلغ قابل پرداخت 11,600 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 319

دیدگاه های کاربران (0)

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما